تصاویر عاشقانه
عکس های عاشقانه را در ادامه مطلب ببینید
تصاویر عاشقانه
عکس های عاشقانه را در ادامه مطلب ببینید
محمدرضا شفیعی کدکنی
اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی در ادامه مطلب..
عجبــــ وفـــايـــي دآرد اين دلتنگــــي...!
تنهـــــاش که ميـــذآريـــي ميــري تو جمـــع و کلّي ميگـــي وميخنــــدي...
بعد کـــه از همه جـــدآ شدي از کـُنـــج تآريکـــي ميآد بيرون
مي ايستـــه بغـــل دستــتــــ ... دســتـــ گرمشـــو ميذاره رو شونتــــ
بر ميگـــرده در گوشــتـــ ميگـــه:
خـــوبــي رفيـــق؟؟!!بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ ...
من زانو هایم را در اغوش کشیده بودم آنگاه که تو برای در آغوش کشیدن دیگری به زانو درآمدی !!!
دلتنگم دلتنگ از لحظه های بی تو سر کردن دلتنگ ازبودونبود از روزایی که همیشه دردن دلتنگ از چشمای قشنگت که هیچوقت دروغ نمی گن دلتنگ از چشمای خیسم که باید تا ابد اشک بریزن…
جملات بیشتر در ادامه مطلب...
دوستان من، عزيزان اين داستان را بخوانيد :
زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل
جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي
را برداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.
مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست
گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد
بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد
كه با آچار پسرش را تنبيه نموده
در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان
چهار انگشت دست پسر قطع شد
ادامه داستان در ادامه مطلب
یک آدمهایی هم هستند که اهل غر زدن نیستند. ناله نمیکنند.
حوادث و غمهای زندگیشان را نمیگیرند سر دست و سر هر گذری فریادش نمیزنند.
آدمهای لبخندهای همیشگیاند این آدمها.
تکیهگاهند و کسی معمولا شکستنشان را نمیبیند.
همین آدمها اما گاهی پشت لبخندهای همیشگیشان، پشت ظاهر آرام و صبورشان غمهای بزرگی دارند.
خواستم بگویم حواستان به این آدمها باشد.
ادامه نوشته ها در ادامه مطلب...
میانِ آدمـــک هایِ هـــــزار رنـــــگ…
دلباخته یک رنـــگی او شدم
افــسوس…
گذر زمان بیرنـــگش کرد
کم رنگ…
وکم رنگ تر…..
وآخـــ ـــــر
مــَــــــحـــــــــو
طعم سیب میدهد لبهایش
و من گناه کارترین حوای زمینم
بهشت همین جاست
در آغوش تو…
با لب های ممنوعه ات…
چشمامو میبنـــבґ
سرمو میذارґ رو شونه هات
به انــבازهے تموґ בلتنگیهاґ تو روزای نبوבنت
عطرتو تو سینم حبس میکنـґ
و بهت میگم
آهاے تموم زندگیـґ بی تو تمومه زندگیـ
فلاسفـــه دربـــاره عشــــــــق خیلـــی حرفهــا زدند
امــــا منطــق هیجکــدامشــــان به پـای منطـــق تـــــــو نرسیـــــد
رفتــــــــی و گفتــــــی:همینـــــه کــــــــــــــه هســــت !
تعهد داشتن قشنگه
حتی تعلق داشتن اینکه بدونی مال کسی هستی,
سهم کسی هستی و اونم مال توئه,
حق توئه,
مهم نیست این تعهد امضاء بشه تو یه کاغذ پاره…..
اصلش جای دیگه سند خورده
وسط دلامون….
برای خواندن داستان به ادامه مطلب بروید >>>>>
هـمـه گفـتـند : "او" کـه رفــت ، زنـدگی کــن !
ولـــی...
کـسـی درک نـکـرد کــه "او" ...
خـود زنــدگــی ام بــود....
مســاحــت خلــوتــم را
پــر کــن!
فــرقــی نــمی کنــد،
عمــودی یــا افقــی!
همیــن کــه ضلعــی
از چهــار دیــواری ام بــاشــی،
کــافــی ســت . . .
تعداد صفحات : 2